عصر یک روز بهاری
سلام دردرنه خودم عشق کوچولوی خودم این روزا برای من و بابایی خیلی سخت میگذره ولی تنها چیزی که بهمون امید میده وجود شماست وقتی خنده های تو فضای خونرو پر میکنه همه غصه ها فراموش میشه پسرم پس همیشه بخند دیروز عصر رفتیم پارک خیلی خوشحال بودی میدویدی و میخندیدی ( خوش به حال شما بچه ها از سختیهای زندگی بی خبرید )و من و بابا از شادی تو خوشحال بودیم کلی بازی کردی یکم که گذشت دیدم گوشه پارک یه خانم مسنی اش دوغ میفروشه منم که عاشق اش دوغ جای همگی خالی یه کاسه خریدیم فکر نمیکردم خوشت بیاد ولی خوردی و همش میگفتی به به نوش جونت گلم چندتا کلمه جدید هم یاد گرفتی :وقتی بهت میگیم مهدی فامیلیت چیه ?زود میگی دوری یا نون...
نویسنده :
مامان زهرا
13:27